
خلاصه کتاب آنا کارنینا ( نویسنده لئو تولستوی، کلاید نهرنز )
خلاصه کتاب آنا کارنینا اثر لئو تولستوی، یه رمان شاهکاره که حسابی وارد جزئیات عشق، خیانت و پیچیدگی های جامعه روسیه قرن نوزدهم میشه. این خلاصه بهت کمک می کنه تا بدون نیاز به خوندن هزار صفحه، حسابی با شخصیت ها و داستان اصلی آشنا بشی. راستی، کلاید نهرنز هم در واقع نویسنده اصلی نیست، بلکه این شاهکار رو برامون خلاصه کرده تا راحت تر بخونیمش.
تاحالا شده دلت بخواد یه شاهکار ادبی رو بخونی ولی ببینی حجمش انقدر زیاده که بی خیالش بشی؟ «آنا کارنینا» هم یکی از همون کتاب هاست، یه رمان حجیم و عمیق از لئو تولستوی، نویسنده نامدار روسی، که خیلیا اونو یکی از بهترین رمان های تاریخ ادبیات می دونن. این کتاب، داستانی پرشور از عشق، خیانت، و جست وجوی معنای زندگیه که توی دل جامعه اشرافی روسیه قرن نوزدهم اتفاق میفته. اگه فرصت خوندن همه صفحاتش رو نداری، نگران نباش! ما اینجا اومدیم که یه خلاصه جامع و حسابی ازش بهت بگیم تا با خیال راحت، تمام زیر و بم این شاهکار رو بفهمی و حتی بعدش دلت بخواد بری سراغ خود کتاب و بیشتر توش غرق بشی.
تولستوی خودش گفته که آنا کارنینا اولین رمان واقعی ایه که نوشته. یه جورایی با این کتاب، اوج نویسندگی اش رو نشون داده. داستان اونقدر جذابه که آدم رو تو خودش غرق می کنه، چه بخوایم شخصیت های پیچیده اش رو درک کنیم، چه بخوایم به مضامین عمیقش فکر کنیم. پس بزن بریم تا با هم یه گشتی تو دنیای آنا کارنینا بزنیم و ببینیم چه خبره!
درباره رمان آنا کارنینا
آنا کارنینا فقط یه رمان عاشقانه ساده نیست؛ این کتاب یه جور آینه تمام نمای جامعه روسیه توی قرن نوزدهمه. تولستوی توی این اثر، خیلی ظریف و دقیق، زندگی اشراف زاده ها و مردم عادی رو کنار هم قرار داده و با تمام جزئیات نشون داده. رمان بین سال های 1873 تا 1877 نوشته شد و بعد از چاپش، حسابی سر و صدا کرد. خیلیا این کتاب رو به خاطر تحلیل های روان شناختی عمیق و رئالیسم قوی اش، یه شاهکار می دونن. مثلاً داستایوفسکی و ویلیام فاکنر، نویسنده های بزرگ، حسابی ازش تعریف کردن.
مضامین اصلی رمان: دریچه ای به دنیای درونی
وقتی آنا کارنینا رو می خونی، می فهمی که تولستوی فقط یه داستان عاشقانه نگفته؛ او یه عالم حرف و دغدغه رو تو دل رمانش جا داده. بیاین ببینیم مهم ترین این مضامین چیان:
- عشق، شور، و خیانت در جامعه بسته: این بخش، محور اصلی داستانه. عشق ممنوعه آنا و ورونسکی، چالش هایی که باهاش روبه رو میشن، و نگاه جامعه به این رابطه، همه رو با جزئیات می بینی.
- ازدواج، تعهد، و جایگاه خانواده: رمان، کلی خانواده رو نشون میده که هر کدوم چالش های خودشون رو دارن. از خیانت استیوا تا ازدواج لوین و کیتی، همه این ها نشون دهنده اهمیت و پیچیدگی نهاد خانواده هستن.
- تقابل زندگی شهری و روستایی: تولستوی یه مقایسه جالبی بین زندگی پرزرق و برق و ریاکارانه شهر (مثل سنت پترزبورگ و مسکو) و زندگی ساده، معنوی و پر از کار روستایی (که لوین عاشقشه) انجام میده. این خودش یه بعد عمیق فلسفی به رمان میده.
- ایمان، فلسفه، و جستجوی معنای زندگی: شخصیت لوین نماد این جست وجوگریه. اون همیشه دنبال معنای زندگیه و با خودش و خدا درگیره. این بخش ها، افکار خود تولستوی رو هم نشون میده.
- نقد اجتماعی و ریاکاری طبقه اشراف: نویسنده بدون هیچ رودربایستی، ریاکاری، قضاوت های سطحی، و سنت های دست و پاگیر جامعه اشراف رو به نقد می کشه.
- سرنوشت و جایگاه زن در قرن نوزدهم روسیه: آنا کارنینا یه جورایی نماد زنانی بود که تو اون دوره، بین خواسته های قلبشون و قضاوت های جامعه گیر کرده بودن. سرنوشت تلخ آنا، خیلی خوب این موقعیت رو نشون میده.
خلاصه که آنا کارنینا پر از لایه های مختلفه و هر بار که بخونیش یا خلاصه اش رو مرور کنی، یه نکته جدید ازش دستگیرت میشه. حالا بریم سراغ شخصیت های اصلی این داستان که هر کدوم برای خودشون یه دنیا دارن.
شخصیت های محوری آنا کارنینا
شخصیت های رمان آنا کارنینا اونقدر واقعی و ملموس هستن که حس می کنی همین الان میتونی تو خیابون های سنت پترزبورگ یا توی دهات روسیه پیداشون کنی. تولستوی واقعاً تو خلق شخصیت ها استاد بود. بیاین یه نگاهی به مهم تریناشون بندازیم:
آنا کارنینا: زیبایی در بند اجتماع
این خانم آنا کارنینا، واقعا یه جور دیگه بود. یه زن فوق العاده زیبا، باهوش و پرشور که ظاهراً زندگی عالی ای داشت: شوهرش یه مقام دولتی مهم بود و یه پسر دوست داشتنی به اسم سیریوزا داشت. اما آنا یه روح سرکش داشت که زیر بار سنت ها و قواعد جامعه له می شد. وقتی با ورونسکی آشنا شد، جرقه یه عشق ممنوعه تو دلش روشن شد که هم زندگیشو دگرگون کرد و هم سرانجام تراژیکی براش رقم زد. اون تو رمان، مدام با جدال های درونی و بیرونی دست و پنجه نرم می کنه، بین عشقش به ورونسکی و عشقش به پسرش، بین خواسته های قلبش و قضاوت های بی رحمانه جامعه.
کنت الکسی ورونسکی: جوانی پرشور و بی پروا
ورونسکی همون افسر جوون و خوش قیافه ای بود که از همون اول دل آنا رو برد. اون یه مرد باجذبه، ثروتمند و با نفوذ بود که تو اوایل رابطه اش با آنا، شور و هیجان زیادی داشت. اما همین که رابطه شون عمیق تر شد، جنبه های دیگه ای از شخصیتش رو نشون داد. عشق اون به آنا، با وجود تمام فراز و نشیب ها، پایه و اساس اتفاقات اصلی رمان رو می سازه و نشون میده که حتی عمیق ترین شورها هم میتونن با گذر زمان و فشار جامعه، دچار تغییر و چالش بشن.
کنستانتین لوین: جستجوگر معنای زندگی
لوین، یه جورایی نیمه دیگه رمانه و داستانش به موازات داستان آنا پیش میره. اون یه مرد آرمان گرا و دغدغه مند بود که از زندگی شهری و ریاکاری های اشرافی متنفر بود. عاشق طبیعت و کشاورزی بود و بیشتر وقتش رو تو املاکش در روستا می گذروند. لوین همیشه دنبال معنای واقعی زندگی، ایمان و حقیقت بود و همین جست وجوگری، باعث رشد معنوی اون تو طول داستان میشه. ازدواجش با کیتی و تلاش هاش برای بهبود زندگی دهقانان، بخش مهمی از زندگی اونه و حسابی با افکار و دغدغه های خودش تولستوی هماهنگه.
کیتی شرباتسکی: دختری از نو
کیتی، خواهر دالی و همسر آینده لوین بود. اون اوایل داستان، دلش پیش ورونسکی بود و خواستگاری لوین رو رد کرد. اما با اتفاقاتی که افتاد و سختی هایی که کشید، به بلوغ رسید و مسیر رشد و بالندگی رو طی کرد. داستان کیتی نشون میده که چطور آدم میتونه از یه شکست عشقی، یه فرصت برای ساختن یه زندگی واقعی و معنادار پیدا کنه.
استپان آرکادیچ استیوا اوبلونسکی: اشراف زاده ای خوش گذران
استیوا، برادر آنا بود و یه جورایی نماد اشراف زاده های ولخرج و خوش گذران اون زمان. اون با خیانتش به دالی (همسرش)، شروع کننده بحران تو رمان بود و آنا هم برای کمک به اون به مسکو سفر کرد. استیوا با وجود ضعف هاش، آدم خوش مشربی بود و نقش مهمی تو وصل کردن آدم های داستان به همدیگه داشت.
پرنسس داریا دالی الکساندروونا اوبلونسکی: نماد وفاداری و مادری
دالی، همسر استیوا و خواهر کیتی بود. اون با وجود خیانت شوهرش، نماد وفاداری و مادری فداکار تو رمان بود. دالی سعی می کرد خانواده اش رو حفظ کنه و همیشه نگران فرزندانش بود. رابطه اون با آنا و کیتی، بخش مهمی از بعد انسانی و عاطفی داستان رو تشکیل میده.
الکسی الکساندروویچ کارنین: مردی منطقی در بند آبرو
کارنین، شوهر آنا و یه مقام دولتی بلندپایه بود. اون یه شخصیت خشک، منطقی و عمل گرا داشت که بیشتر از هر چیز، به موقعیت اجتماعی و آبروش اهمیت می داد. با وجود اینکه از آنا بزرگ تر بود، اما آنا بهش احترام می ذاشت. کارنین با اینکه از خیانت آنا خبردار شد، اما باز هم تلاش کرد تا آبروی خانواده شون رو حفظ کنه، که این خودش نشون دهنده ارزش های اون زمان جامعه بود.
این شخصیت ها هر کدوم داستان های خودشون رو دارن و مثل رشته های یه قالی بزرگ، بهم تنیده شدن و یه اثر بی نظیر رو ساختن. حالا که با این آدما آشنا شدی، وقتشه بریم سراغ خلاصه ای از داستان پرفراز و نشیبشون.
خلاصه جامع داستان رمان آنا کارنینا
بریم سراغ اصل مطلب، یعنی داستان خود آنا کارنینا. این رمان اونقدر پیچیده و پرجزئیاته که هر خلاصه ای هم نمی تونه حق مطلب رو ادا کنه، ولی ما سعی می کنیم نقاط اصلی رو برات روشن کنیم:
بخش اول: آغاز بحران و اولین دیدارها
داستان از خونه استیوا اوبلونسکی شروع میشه، جایی که زندگی مشترکش با دالی به خاطر خیانت استیوا حسابی به هم ریخته. آنا کارنینا، خواهر استیوا، از سنت پترزبورگ میاد مسکو تا بین اون ها صلح برقرار کنه. از اون طرف، لوین، دوست قدیمی استیوا، میاد مسکو تا از کیتی، خواهر دالی، خواستگاری کنه. اما کیتی، دلش پیش کنت ورونسکی، یه افسر جوون و خوش تیپ، گیر کرده و به لوین جواب رد میده. طفلک لوین حسابی دل شکسته میشه و برمی گرده به ملکش تو روستا.
در همین میون، آنا و ورونسکی برای اولین بار توی ایستگاه قطار همدیگه رو می بینن. همون لحظه اول، یه جرقه بینشون زده میشه. آنا با اون همه زیبایی و جاذبه، چشم ورونسکی رو حسابی می گیره و ورونسکی هم از همونجا دنبالش راه میفته.
بخش دوم: عشق ممنوعه و تحولات اولیه
ورونسکی بعد از اون دیدار، خودشو به حلقه اجتماعی آنا تو سنت پترزبورگ می رسونه و رابطه شون کم کم جدی و پنهانی میشه. آنا که درگیر این عشق ممنوع شده، یه شب به شوهرش، کارنین، اعتراف می کنه که عاشق ورونسکیه. کارنین که مردی منطقی و نگران آبروی اجتماعی اش بود، حسابی بهم می ریزه اما برای حفظ موقعیتش، سعی می کنه این رابطه رو نادیده بگیره و از آنا می خواد که به خودش بیاد.
در این بین، کیتی که از بی توجهی ورونسکی و رد کردن لوین حسابی مریض شده، برای درمان و بازیابی روحی به خارج از کشور سفر می کنه. این سفر برای کیتی یه فرصت میشه تا با خودش خلوت کنه و به یه بلوغ فکری و روحی برسه.
بخش سوم: جدال ها و انتخاب ها
برگردیم به لوین، اون تو روستاش حسابی مشغول کارهای کشاورزی و فکریه. کم کم امیدش به ازدواج با کیتی زنده میشه و بالاخره هم با کیتی ازدواج می کنه. زندگی این دو نفر پر از بحث های فلسفی و تلاش برای پیدا کردن معنای زندگیه. در همین حال، آنا از ورونسکی بارداره و این بارداری، بحران هویت و تنش رو تو زندگی اون بیشتر می کنه. کارنین که از بیماری آنا و تولد فرزند ورونسکی مطلع میشه، به ملاقات آنا میاد و با بزرگواری خاصی، اون رو می بخشه. این لحظه برای ورونسکی خیلی شوکه کننده است و حتی باعث میشه به فکر خودکشی بیفته، اما موفق نمیشه.
آنا با وجود بخشش کارنین، دیگه نمیتونه با اون و پسرش زندگی کنه و تصمیم می گیره سیریوزا رو رها کنه و با ورونسکی به ایتالیا بره تا زندگی جدیدی رو شروع کنن. این تصمیم، نقطه عطفی تو زندگی آناست و نشون میده که اون چقدر برای عشقش به ورونسکی و رهایی از قید و بندهای جامعه، مصمم شده.
بخش چهارم: انزوا و تلاش برای معنا
آنا و ورونسکی مدتی رو تو ایتالیا می گذرونن، اما نمی تونن اونجا دوستای هم سطح خودشون رو پیدا کنن. ورونسکی هم که دیگه شور و هیجان سابق رو نسبت به آنا نداره، به نقاشی رو میاره. بالاخره تصمیم می گیرن به روسیه برگردن. اما وقتی به روسیه میان، جامعه به خاطر رابطه شون، اونا رو طرد می کنه. آنا حسابی تنها و منزوی میشه و از این وضعیت عذاب می کشه.
در همین اثنا، لوین همچنان تو روستاش به دنبال بهبود وضع املاکش و درگیر مباحث فلسفی و مذهبیه. اون مدام با خودش و خدا کلنجار میره تا معنای واقعی زندگی رو پیدا کنه. دالی هم به ملاقات آنا میره و از نزدیک وضعیت روحی بد آنا رو میبینه، که این ملاقات برای هر دو نفرشون پر از درد و رنجه.
بخش پنجم: تیرگی روابط و اوج بحران
با گذشت زمان، روابط آنا و ورونسکی تیره تر میشه. آنا مدام به ورونسکی حسادت می کنه و احساس تنهایی و رهاشدگی داره. بحث ها و سوءتفاهم ها بینشون بیشتر میشه و این فشارها روی روح و روان آنا حسابی تأثیر میذاره. اون دیگه اون شور اولیه رو نداره و غرق در ناامیدی میشه. در همین حال، لوین همچنان تو مسیر رشد معنوی و درگیری با معنای زندگی و ایمان مذهبیشه. انگار که تولستوی میخواد بگه همزمان با سقوط آنا، لوین در حال صعود و یافتن آرامشه.
بخش ششم: پایان تراژیک
وضعیت روحی آنا حسابی وخیم میشه و به پارانویا نسبت به ورونسکی دچار میشه. اون احساس می کنه ورونسکی دیگه دوستش نداره و بهش خیانت کرده. آنا در اوج ناامیدی و در حالی که فکر میکنه هیچ راه نجاتی نداره، تصمیم وحشتناکی می گیره. اون به ایستگاه قطار میره و خودشو جلوی قطار پرتاب می کنه و اینجوری به زندگی پردردسر خودش پایان میده.
بخش هفتم: پیامدها و آینده
مرگ آنا، تأثیر عمیقی روی ورونسکی و تمام شخصیت های رمان میذاره. ورونسکی بعد از این حادثه، حسابی از زندگی ناامید میشه و تصمیم می گیره برای جنگ به صربستان بره. کارنین حضانت دختر ورونسکی و آنا (آنی) رو به عهده میگیره و با وجود اینکه آنا بهش خیانت کرده بود، با مهربونی با بچه رفتار می کنه.
لوین بعد از این اتفاقات، بالاخره به آرامش درونی میرسه و معنای زندگی رو تو ایمان و سادگی پیدا می کنه. انگار که تولستوی میخواد به ما بگه که تو زندگی، حتی بعد از سخت ترین اتفاقات هم میشه راهی برای آرامش و خوشبختی پیدا کرد. خلاصه که هر شخصیت یه سرنوشت پیدا می کنه و رمان با این پیامدها به پایان میرسه.
جملات ماندگار از آنا کارنینا
بعضی جمله ها از این کتاب، واقعاً تا مغز استخون آدم نفوذ می کنن. این ها فقط چند تا از اون جملات موندگارن که همیشه تو ذهنت می مونن:
«خانواده های خوشبخت همه به مثل همه اند، اما خانواده های شوربخت هر کدام بدبختی خاص خود را دارند.»
«نباید تسلیم قهر گذشته شد و انسان می تواند زندگی خود را هر طور که بخواهد پیش ببرد.»
«عشق. دلیل این که از این کلمه بدم می آید این است که برای من بسیار زیاد است، بسیار بیشتر از آن چه تو بتوانی درک کنی.»
«زنان موضوعی هستند که هر قدر هم که مطالعه شان کنی باز هم کاملاً برایت تازگی دارند.»
«انسان کسی را می تواند نجات دهد که خود اصرار به سقوط نداشته باشد.»
«ما همه برای این خلق شده ایم که رنج بکشیم و همه به این امر آگاهیم و راه هایی پیدا می کنیم که خود را گول بزنیم.»
بهترین ترجمه ها و راهنمای انتخاب
انتخاب بهترین ترجمه برای یه رمان کلاسیک مثل آنا کارنینا، واقعاً مهمه. چون اگه ترجمه خوب نباشه، ممکنه از خوندن این شاهکار پشیمون بشی! تو بازار ایران چند تا ترجمه خوب از این کتاب هست که هر کدوم طرفدارای خودشون رو دارن:
ترجمه سروش حبیبی (نشر نیلوفر)
اگه بخوایم یه ترجمه رو پیشنهاد بدیم که هم روان باشه و هم حس و حال اصلی داستان رو منتقل کنه، ترجمه سروش حبیبی یکی از بهترین هاست. خیلی از منتقدا و خواننده ها این ترجمه رو تحسین کردن و میگن یه جورایی به متن اصلی وفاداره و در عین حال، راحت میشه باهاش ارتباط برقرار کرد.
ترجمه مشفق همدانی (نشر امیرکبیر)
این ترجمه هم خیلی قدیمی و معتبره. بعضیا میگن که این ترجمه سانسور نداره یا کمتر سانسور شده، که این برای بعضی از خواننده ها خیلی مهمه. البته ممکنه از نظر روانی، به پای ترجمه سروش حبیبی نرسه و بعضی جاها حس کنی متن یکم خشکه. ولی اگه دنبال یه ترجمه کامل و باسابقه هستی، مشفق همدانی گزینه ی خوبیه.
دیگر ترجمه ها
ترجمه های دیگه ای هم مثل حمیدرضا آتش برآب یا سودابه مبشر تو بازار هستن. قبل از خرید، بهتره چند صفحه از هر ترجمه رو بخونی و ببینی با کدوم یکی بیشتر ارتباط برقرار می کنی. چون روانی و سبکی که برای تو جذابه، ممکنه برای یکی دیگه اینطور نباشه. معمولاً ترجمه های جدیدتر، سعی می کنن هم به متن اصلی وفادار باشن و هم زبان ساده تری داشته باشن تا برای خواننده امروزی قابل فهم تر باشن.
پس، اگه دنبال یه تجربه روون و دلنشین هستی، سروش حبیبی رو امتحان کن. اگه وسواس بیشتری رو اصالت متن داری و با زبان قدیمی تر مشکلی نداری، مشفق همدانی هم خوبه. مهم اینه که ترجمه ای رو انتخاب کنی که بتونی باهاش وارد دنیای تولستوی بشی و لذت ببری.
اقتباس های سینمایی و هنری از آنا کارنینا
آنا کارنینا اونقدر داستان قوی و پرمغزی داره که طبیعیه کلی کارگردان و هنرمند رو جذب خودش کنه. همین باعث شده که از این رمان، کلی فیلم، سریال، تئاتر، اپرا و حتی باله ساخته بشه. بیاین با هم چند تا از معروف ترین اقتباس ها رو مرور کنیم:
- اولین اقتباس سینمایی از آنا کارنینا، یه فیلم صامت آلمانی بود که سال 1910 ساخته شد، ولی متاسفانه الان دیگه اثری ازش نمونده.
- سال 1935، هالیوود با بازی گرتا گاربو، یه نسخه آمریکایی از آنا کارنینا رو ساخت که حسابی سر و صدا کرد. گاربو واقعاً تونست نقش آنا رو به زیبایی تمام بازی کنه.
- یه فیلم دیگه هم سال 1948 با بازی ویوین لی، همون بازیگر معروف «بربادرفته»، ساخته شد.
- توی تئاتر هم، آنا کارنینا بارها و بارها روی صحنه های برادوی و انگلستان به نمایش دراومده.
- باله «آنا کارنینا» هم که سال 1979 به روی صحنه رفت، یکی از اقتباس های هنری برجسته از این رمان بود.
- حتی نمایش های رادیویی هم از این داستان ساخته شده، مثل اجرای کمپانی مترو گلدوین مایر با هنرنمایی مارلین دیتریش در سال 1949.
- چندین اپرا هم از آنا کارنینا به اجرا دراومده، مثل اونایی که تو سال های 1978 و 2007 روی صحنه رفتن.
- مجموعه تلویزیونی کوتاه بریتانیایی که سال 2000 ساخته شد، هم از دیگر اقتباس های معروفه.
این اقتباس ها نشون میدن که داستان آنا کارنینا چقدر جهانی و فراگیره و چطور با وجود گذشت سال ها، هنوز هم میتونه الهام بخش هنرمندا باشه. اگه بعد از خوندن خلاصه یا حتی خود رمان، دلت خواست این داستان رو تو قالب دیگه ای تجربه کنی، این لیست میتونه راهنمای خوبی برات باشه.
نتیجه گیری
خب، رسیدیم به آخر داستانمون. «آنا کارنینا» فقط یه رمان نیست، یه سفر عمیق به دنیای درون انسان ها و پیچیدگی های روابط اجتماعیه. تولستوی با قلم جادوییش، داستان عشق و خیانت آنا رو با جست وجوی لوین برای معنای زندگی گره می زنه و یه اثر جاودانه خلق می کنه که تا همیشه حرف های زیادی برای گفتن داره.
این رمان به ما نشون میده که چطور قضاوت های جامعه، انتخاب های فردی و دغدغه های معنوی میتونن زندگی آدما رو حسابی تحت تأثیر قرار بدن. شخصیت ها اونقدر واقعی و چندبعدی هستن که باهاشون زندگی می کنی و حسشون رو درک می کنی. چه آنا با شور و هیجانش، چه لوین با دغدغه های فلسفیش، هر کدوم بخشی از وجود ما هستن.
حالا که با خلاصه ای از این شاهکار آشنا شدی، اگه دلت خواست بیشتر تو این دنیای ادبی غرق بشی و همه جزئیات رو از نزدیک ببینی، حتماً برو سراغ خود رمان. خوندن این کتاب، تجربه بی نظیریه که بهت کمک می کنه نه تنها با یه داستان بزرگ آشنا بشی، بلکه عمیق تر به خودت و دنیای اطرافت نگاه کنی. نظر شما چیه؟ اگه آنا کارنینا رو خوندین یا حتی با این خلاصه باهاش آشنا شدین، دوست دارین چی ازش به یاد بیارین یا چه برداشتی ازش دارین؟ حتماً نظرات قشنگتون رو برامون بنویسین.
آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "خلاصه کتاب آنا کارنینا اثر لئو تولستوی | نگارش کلاید نهرنز" هستید؟ با کلیک بر روی کتاب، به دنبال مطالب مرتبط با این موضوع هستید؟ با کلیک بر روی دسته بندی های مرتبط، محتواهای دیگری را کشف کنید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "خلاصه کتاب آنا کارنینا اثر لئو تولستوی | نگارش کلاید نهرنز"، کلیک کنید.